سپنتاسپنتا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

رویای پاک سپنتا

از جنس عشقی...

منتظرم تا با غروب خورشید جنسیت تو رو بدونم هر چند که احساس درونیم خبر از وجودت رو خیلی وقته که بهم داده ولی من تا حالا به کسی چیزی نگفتم ، حتی به خوده تو ....!   بعد از کلی ترافیک رسیدیم به مرکز سونوگرافی نیاوران، من و بابا سعید گاهی این سوال رو از هم میپرسیم یعنی تو چی هستی؟ هر چند بلافاصله یادمون می یاد که تو میوه عشق ما هستی و دلم می خواد این میوه بدون آفت و آسیب باشه این مهمترین خواستمون از خدای مهربونه.   کودک من تو همچون جواهری در انگشتر زندگی به هر رنگ که مانی خواهی درخشید تو خوده الماس عشقی       روی تخت خوابیدم ت...
30 دی 1391

ستاره دنباله دار

گویی تصویری از مادر شدن بر چهره آن زن نقش بسته... می بینی ... تو به اندازه ی تنهای من خوشبختی... من به اندازه زیبایی تو غمگین.... من چه دارم که تو را درخور!  ... هیچ من چه دارم که تو را سزاوار ! ... هیچ تو همه زندگی من خواهی شد قصه ای پر خاطره از هستی تو چه داری؟.... همه چیز تو چه کم داری؟ ... شاید دگر هیچ   ستاره دنباله دار زندگی، ستاره ای چون آسمون شبهای قشنگ و گاه دل تنگی مرا، در کنار وجود ماه پدرت آذین بسته ای...! مهتاب من از اینکه قرار یه ستاره کوچولو مثل تو، تو آسمون زندگیمون باشه با چشمهای مهربونش نمی دونی داره چه نور افشانی می کنه... &nbs...
30 دی 1391

تو می آئی...

الان تو دنیای خودت توی اون کیسه آب داری چی کار می کنی ... واسه خودت تو گهواره آبیت آروم خوابیدی؟ تو می آیی به این دنیا کوچولو! باید تورو تو دلم  نگه دارم، مواظبت باشم تا بزرگ بشی تا وقتی که دیگه اون کیسه آبی برات کوچیک بشه و دیگه نتونی اونجا نفس بکشی تا وقتی که چشمات برای دیدن این دنیا بی تابی کنه! .... بدون وقتی می آئی اینجا نمی تونی شبیه کسی باشی تو فقط شبیه خودتی  ولی فقط مال خودت نیستی دیگه همه از تو سهمی دارند، کوچکترینش اینه که تو هم انسانی و باید دین خودتو به بشریت ادا کنی لبخند بزن وشاد باش راهت خوش باد  ...
30 دی 1391
1